- راس هاکردن
بلند کردن، سرپا کردن
معنی راس هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
رنده کردن
ریسه، نوعی واکنش که در اثر آن موی تن سیخ شود
همواره کردن، صاف کردن
طراحی نقش و نگار و پیاده کردن نخ های رنگی روی نمد
اشتیاق زیاد برای دیدار کسی داشتن
قی کردن، کنار نهادن
ریختن و جا دادن، جا کردن
بیدار نمودن، بلند کردن
چس هکاردن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
رد کردن، دور کردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
رایج کردن
مأنوس ساختن گاو و تازه زا با گوساله ی نوزاد
برداشتن پوست سبز گردو
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
مطیع کردن، رام کردن
برافراشته، برخاسته، بلند شده
آبستن کردن
پوست کندن گردو برداشتن پوست سبز گردو
پاک کردن، از آلودگی و ناخالصی پیراستن
میزان کردن، هم وزن یا هم اندازه کردن
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
جفت کردن درب، کلون درب را بستن
درخواست کردن
آب کردن کره یا روغن جامد، علامت گذاری بر روی درختان، داغ
روانه ساختن
آزاد ساختن، یله کردن
رشته رشته کردن
آیین نو گذاشتن، رواج دادن، بدعت گذاشتن
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن